آبی عشق

شعر _ د استان کوتاه

آبی عشق

شعر _ د استان کوتاه

 

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه سال حج نمودن،‌سفر حجاز کردن

به مساجد و معابد, همه اعتکاف جستن

ز مناهی ملاهی, همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن, به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش, طلب نیاز کردن

ز مدینه تا به کعبه, سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

به خدا که هیچ یک را, ثمر آنقدر نباشد
که به روی نا امیدی, در بسته باز کردن

نمیشه باورم این تویی نه این که چشمای تو نیست

تو طاقتت نبود منو ببینی با چشما ی خیس

قد تموم درد من تو داشتی کهنه مر حمی

دیروز بودی مرگ غم امروز تولد غمی

از لب قصه ساز تو مونده صدای دشمنی

سخته که باورم بشه تو همون عاشق منی

 

من و تو هر دو به یک شهر و زهم بی خبریم

هردو دنبال دل گمشده در بـه دریم

ما کـه محتاج نفسهـای همیـم آه چـرا؟

از کنار تـن یخ کرده هم می گذریـم

نظرات 1 + ارسال نظر
دزوار 27 مرداد 1385 ساعت 02:39 ب.ظ

دستت درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد