آبی عشق

شعر _ د استان کوتاه

آبی عشق

شعر _ د استان کوتاه

به کجا چنین شتابان؟(شعری که خیلی خیلی دوسش دارم . )

 

به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زاینجا

هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان؟

به  هر آن کجا که باشد بجز این سرا  سرایم

سفرت  بخیر  اما  تو  و  دوستی   خدا  را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

 به شکوفه ها به باران  برسان سلام ما را

تبانی

هر که خوبی کرد زجرش میدهند

هر که زشتی کرد اجرش میدهند

  باستان کاران تبانی کرده اند

عشق را هم باستانی کرده اند

هرچه انسانها طلایی تر شدند

عشق ها هم مومیایی تر شدند

اندک اندک عشق بازان کم شدند

نسلی از بوزینگان آدم شدند