آمدم این عشق را با خاک یکسانش کنم آمدم این درد را در دل ویرانش کنم
آمدم تا بشکنم عهدی که بستم از دل و جان لیک ترسم باز هم جان را بقربانش کنم
آمدم تا واپسین ساعات عشق خویش را در غروبی ارغوانی باز مهمانش کنم
آمدم تا کس نگوید بی وداع تن داد و رفت شاید از بی مهریش قدری پشیمانش کنم
|