چه زود گذشت

  

 

چه زود گذشت

برای هم بودن و برای هم سوختن

چه زود گذشت بیقراری دیدارمان

چه زود داستانت از درخشش نوازش به تیرگی

بی مهری عادت کردو لبخند غبار سایه

سردی از جلوه بودنت را نشانم داد

چه زود نشانه کوچه باغهای

 خاطره را فراموش کردی

چه زود قرارمان را آفت پژمردگی زد

چه زود در بیشه تو اهوی سرگردان

 که به تو پناه آورده بود رانده شد

چه زود بی قرار تنهایی شدیم

و چه زود همرایی مان گذشت

چه زود گذشت بی قراری دیدارمان.....